+ از متاهل شدن بیزار شده بودم. از دوست داشتن و رفیق داشتن بیزارتر.
+فقط نگران اینم حرف هایی که بم میزنن واقعا با زن نگرفتنم جدی بسرم بیان؟ اما مهم نیست به درک
و بیدار میشمو تو دنیایه حقیقی غم واقعی بودنش تو دل سفت چنبره میزنه انگار با کارد تیز میزنن تو قلبم.
که چرا؟
چرا من لیاقت نداشتم چرا خدایا ازین خابا نمیخام بس.
و فقط دور خودم میچرخم بی هیچ هدفی بی هیچ رغبتی.
میخام تو این دنیا چیکار کنم؟ چه گلی به سر خودم. دیگران . یا دنیا بزنم.
هنوز برام مشخص نشده و بنابر همین خرگیجه عین الاق چلاق و درمانده موندم توزندگی و لنگ میندازم
+میگم یه احمق سنگ میندازه تو چاه هزار تا عاقل در نمیارن ( ولی یه سوال: اون هزار تا عاقل برا چی میخان سنگو در بیارن از تو چاه؟ هیچ از خودتون پرسیدین؟!!)
واقعا اسم قانون همینه و حتی خنگ ترین افراد کلاسمون هم این قانونو یادشون موند
+ مثلا مترجم ترجمه میکرد "کِرشهف" چی میشد؟؟ واقعن
رفتم شیرینی فروشی اول از همه که شیرینی فروش بجا تخمه کدو بهم تخمه خربزه یا همون تخمه سفید انداخت.
___________________________________________________________________________
دوم از همه .!!! نمیدونم ملت چجوری تخمه میشکنن.اما اونطوری که من دارم میشکنم کل موریانه های ایران سرازیر شدن اتاقم و دارن سوخت گیری و بارگیری میکنن!!! خربار خبار مقز میبرن از تو ات اشغالا و پوستاشون.
فک کنم باید برم تمرین تخمه شکستن ظاهرا نصف مغز هدر مره
نه برایه داشتنت . حداقل یه سلام
+ چرا :(((((((((((
+چرا.
برام انگار همین دیروز بود اصلا کهنه نشد.
+ پی نویس: تو یادت رفتی وقتی گریه دارم برای اشکای من شونه باشی.
+ همونقدر که حالت از دوست دارم گفتنام بهم خورد. من از نادیده گرفتنات به تهوع میوفتادم
چه بخای باهاشون دوست باشی.
چه بخای در کنارشون باشی
حتی چه بخای باهاشون مسالمت امیز کنار بیای
فقط بهترین کا ر نادیده گرفتنشون
به هرکی رسیدیم فقط خواست بچپونه به همون صد قران قسم اونقد بلدم بچپونم که ندونن از کجا بهشون چپونده شده
فقطط تو من یه چیزی هنوز زنده مونده وجدان
امان از روزی که اونم در من بمیره
درباره این سایت